کد مطلب:10171 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:382

دفاع از حريم شيعه - 4
مقاله
دفاع از حريم شيعه – قسمت چهارم

فرقـههاي شيعه – بخش اول



از زمان حضرت علي عليه السلام، فرقه فرقه شدن شيعيان آغاز شد، برخي از اين فرق منسوخ شدند و در حال حاضر كساني كه اثني عشري هستند، اكثريت شيعيان را تشكيل مـيدهند. علت انتخاب اين بحث، قدرتمند شدن تعدادي از اين فرق منسوخ نشده است.

متأسفانه امروزه كه امپرياليسم در پي جهاني شدن و جهاني كردن است، شيعه را قطبي مهم در مخالفت با اين مسأله ديده و آن را به عنوان اولين خاكريز فتح خود قلمداد مـيكند، لذا مـيخواهد فرقـههاي منحرف در دل شيعه را قوي كند.



********************



نظر ما راجع به امامت چيست؟



وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ?



و چون ابراهيم را پروردگارش به شعائري چند آزمود [و آموزش داد] و او آنها را به انجام رساند، فرمود من تو را پيشواي مردم مـيگمارم. گفت و از زاد و رود من [چه كسي را مـيگماري؟] فرمود عهد من به ستمكاران [مشركان] نمـيرسد. [1]



برداشت ما از اين آيـهي شريفه:

?. خدا فرموده امامت از طرف اوست و انتسابي، با رأي گيري و دموكراسي نمـيشود امام تعيين كرد.

?. لِلنَّاسِ: قرار نيست امام ما در خانـهي خود امام باشد، بايد براي تمام مردم امام باشد، و اگر امامي نباشد روزي همه قطع مـيشود.

?. إِمَامًا: پيشرو است، كسي است كه قرار است ما پشت سر او باشيم، نه حتي مساوي و موازي با او. اگر جلو بزنيم دين باطلي خواهيم داشت. در تمام لحظات بايد ببينيم امام چه مـيكند، و بعد همان را انجام دهيم.

?. امامت حتي از نبوت هم بالاتر است، پيغمبر بايد امتحان شود تا بتواند امام باشد.

?. قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ: از بين فرزند امام يك نفر امتخاب مـيشود، و اگر يكي ظلم كند، مردود است. جعفر كذاب نه تنها امام نيست بلكه مردود است، امامت موروثي نيست. در حالي كه اهل سنت تمام صحابه را موثق مـيدانند.



********************



اولين فرقـهاي كه از شيعه جدا شد صبائيه بود، افرادي بسيار مخلص و عابد، اما فوقالعاده احمق. چنان به اميرالمؤمنين عليه السلام محبت و اعتقاد داشتند كه دست از شريعت برداشته بودند.

در روز ماه رمضان در حال غذا خوردن بودند كه حضرت علي عليه السلام از آنان دليل خواست. گفتند دليل تويي:



علي حبه جنة

قسيم النار و الجنة

وصي المصطفي حقاً

قسيم النار و الجنة



تو قرار است بهشت و جهنم را تقسيم كني، ما باورمان نمـيشود كه ما را به جهنم بفرستي. امام علي عليه السلام بسيار نصيحتشان كردند، اما سودي نداشت. تمام اين افراد را جمع كردند و در گودالي ريختند تا آتش بزنند. آنها هم مـيگفتند ما را آتش بزن، اگر تو اين كار را مـيكني اشكال ندارد. و حضرت با چشمان اشكبار آتش برافروختند و آنها با علي علي گفتن سوختند: هم آتش دنيا و هم آخرت.

عبدالله صبا فردي يهودي بود كه مسلمان شد و محب اميرالمؤمنين عليه السلام. پس از شهادت ايشان، اعتقاد داشت كه علي نمرده و در پس پردهي غيبت است، و روايات دروغ بسياري وارد شيعه كرد. اهل سنت مـيگويند كه او مؤسس شيعه بوده و لذا شيعه توطئـهاي است يهود وارد اسلام كرده است.

علامـهي بزرگوار عسكري در كتاب افسانـهي عبدالله صبا ثابت مـيكنند كه چنين فردي وجود نداشته و سيف بن عمر از راويان اهل سنت او را به وجود آورده است. تعدادي از علماي اهل سنت از جمله ابن معين، ابو حاتم، ابو داوود، ابن هدي حاكم، ابن حجر اثقلاني و سيوطي، سيف را رد كرده و او را كذاب خواندهاند.



********************



گروه دوم خوارج بودند كه از شيعه منشعب شدند. انسانهايي خشك مقدس و شديداً احمق. (از صدر اسلام تاكنون بيشترين ضربات را مقدسين احمق به دين تحميل كردهاند.)

خطيب بغدادي از عايشه و او هم از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مـيكند:



گروهي از دين خارج مـيشوند كه سر مـيتراشند و شارب آويخته مـيگذارند. قرآن مـيخوانند و از حد حنجر نمـيگذرد. كسي را مـيكشند كه محبوبترين فرد نزد من و خداست.[2]



اميرالمؤمنين در مورد خوارج چنين فرمودهاند:



ليس من كلم الحق و اخطا و من كلم الباطل و ابطل



كسي كه دنبال حق مـيرود و خطا مـيكند، مانند كسي نيست كه دنبال باطل مـيرود و درك مـيكند.



********************



گروه سوم به كيسانيه معروف بودند و پس از مختار ثقفي روي كار آمدند. عدهاي مـيگفتند كه مختار در پي رياست بوده و برخي ديگر معتقد بودند كه وي محب حسين بوده است.

شش سال پس از ظهور و قيام مختار در زمان امام سجاد عليه السلام، عدهاي قائل به امامت محمد بن حنفيه (پسر ديگر امام علي عليه السلام) شدند، و تعدادي به ابن هاشم روي آوردند. اينان به حارثيه، هاشميه و سه گروه ديگر تقسيم شدند كه عقايد عجيبي داشتند.



********************



چهارمين گروه زيديه بودند كه مـيگفتند زيد بن علي بن الحسين عليهما السلام امام است. زيد بسيار آدم خوبي بوده و آنها پرچم زيد را بالا بردند. تعداد فراواني از اين گروه اثني عشري شدند و سايرين فرقـههاي جاروديه، سليمانيه، نعيميه و يعقوبيه را تشكيل دادند.



********************



فرقـهي غلات در برابر سخن كساني به وجود آمد كه اعتقاد داشتند دنيا بر اثر حادثه ايجاد شده است. غلات معتقد بودند كه امام صادق عليه السلام خداست.



********************



امام هفتم عليه اسلام به اسماعيل يكي از فرزندان خود علاقـهي فراواني داشتند و اسماعيليه قائل به امامت اسماعيل بودند. اينان مـيگويند كه اسماعيل، امام زمان بوده كه غيبت كرده و به زودي رجعت مـيكند. تعداد معتقدين به اين مطلب زياد هستند.

الفاطمي حاكم بامرالله را در اختيار داشتند و بسيار قدرتمند بودند. حسن صباح نيز از اين فرقه بود كه مبارزه با نفس را كور كردن نقاطي مـيدانست كه نفس به آنها رو مـيكند.



********************



فرقـهي مرجعه (تأخير) در زمان امام علي عليه السلام شكل گرفت. عدهاي در صفين كه قرآن به نيزه كردن و خروج خوارج اتفاق افتاد در اعلام رأي تأخير كردند. اينان به حدي تأخير كردند كه از دين بريدند. اوايل مكتبي سياسي بودند، اما از شيعه كه جدا شدند، به مكتبي عقيدتي – كلامي تبديل شدند كه مـيگفتند اعمال نقشي در سعادت ندارد و انسان بايد قلبي پاك داشته باشد. احكامي مانند جهاد، تكليف، امر به معروف و نهي از منكر را زياد ضروري نمـيدانستند (چنين زمزمـههايي امروز هم به شنيده مـيشود).

امام صادق عليه السلام آنها را بسيار نصيحت كرد، و به مردم هم هشدار مـيدانند كه مراقب جوانان باشند و فرزندانشان را از دام مرجعه نجات دهند.

مرجعه انسان را به جايي مـيبرد كه غافل شود و كاري به كار اجتماع نداشته باشد: من قلبم پاك است، خدا را دوست دارم و جامعه هم به من ربطي ندارد. مرجعه بر تساهل و تسامح تكيـهي زيادي داشتند: دين اينقدرها هم سخت نيست، تو عبادت كن ولي زياد سخت نگير، هر وقت حال نداشتي عبادت نكن، مگر ابزار رسيدن به خدا فقط نماز است؟

دقيقاً همين عبارات در مناظرات مرجعه با امام صادق عليه السلام، در احتجاج شيخ طبرسي آمده است. مرجعه جايگاه اطاعت محض را تبديل كردند به جايگاه اطاعت كوركورانه. عدهاي خواستند با اين فرقه مقابله كنند اما نتوانستند، چون اطاعت برايشان جانيفتاده بود.

اطاعت و ولايت در شيعه بحثي جدي است: چشمت را ببند و بگو چشم. در اين قسمت بايد تسليم باشيم. اما نگاه مرجعه به دين به شكل زير است:

?. خدا ارحم الراحمين است با تساهل و تسامح، يعني هر كار خواستي بكن.

?. به كار نگرفتن مسايل جدي مثل عدالت اجتماعي، جهاد و .... (اما شيعه دشمنان را برنمـيتابد، يا امر به معروف مـيكند و يا مـيجنگد.)

اميرالمؤمنين در مورد مرجعه فرمودند: اينان از جنگ خسته شدند و مكتب كلامي راه انداختند.



ابوالفرج اصفهاني مناظرهاي بين يك شيعه و يك مرجعه نقل مـيكند:



بحث بر سر همان مسايل فوق بود، مرجعه دائماً مـيگفت دين اين نيست، و هرچه شيعي بحث مـيكرد و حجت مـيآورد، او قانع نمـيشد. مسلماني مغني (يعني گنهكار آن زمان) را ديدند كه تصميم گرفتند وي را حَكَم قرار دهند. هر دو نفر حرفهايشان را بيان كردند و اين موسيقيدان گنهكار (كه منصف بود) گفت: اعلاي شيعي و اسفلايي مرجعه. يعني بالا تنـهي من شيعه است و پايين تنه مرجعي. (عقلم شيعه است و شهواتم طرفدار مرجعه است.)[3]



مرجعه مسبب پيدايش بهاييت و صوفيگري شد. امروزه هم از موزه خارج شدهاند و متأسفانه برخي از علماي شيعه هم اين مطالب را به خورد جامعـهي شيعـهي ايراني مـيدهند و اين تفكرات در حال ترويج شدن هستند.







--------------------------------------------------------------------------------





[1] بقره 124



[2] تاريخ بغداد، ص. 160



[3] الاغاني